در دهه 1970 میلادی، رونق معدن در شمال غربی استرالیا به خوبی در جریان بود. سنگ آهن در سال 1965 در این منطقه کشف شده بود و راه آهنی به سمت ساحل ساخته شده بود تا سنگ آهن را با کشتی به سایر نقاط جهان منتقل کند. از آنجایی که در این منطقه چیزی جز چشماندازی گرم و شرجی وجود نداشت و هنوز قابل سکونت نبود، شرکت سنگآهن شروع به ساخت شهرکهایی برای اسکان کارگرانی کرد که از شهرها و کشورهای مختلف برای کار به آنجا آمده بودند تا این که سروکله یک سگ دوستداشتنی در شهر پیدا شد.
فهرست محتوا
Toggleقصه محبوبیت شگفتانگیز رد داگ یا سگ قرمز
کارگردان زیادی به دلایل مختلف جذب کار در این منطقه شدند که دستمزدهای زیاد از جمله آنها بود. بسیاری از مردان مانند معدنچیان طلا زندگی تنها و بدور از خانواده را تجربه میکردند. بنابراین وقتی یک سگ وایف در سال 1971 وارد منطقه شد، همه با او دوست شدند. این سگ به «رد داگ یا سگ قرمز» معروف شد و توانایی شگفت انگیزی داشت که مردم را دور هم جمع کرده و آنها را به هم متصل کند. به نظر می رسد که همه افراد جامعه کارگری این شهر تازه تاسیس عاشق همراهی این سگ دوستداشتنی بودند.
سگ قرمز به همه تعلق داشت و به هیچکس تعلق نداشت! او یک روح مستقل بود. همه به «رد داگ» غذا میدادند و به او محبت میکردند. حتی وقتی مردم در حال حرکت با ماشینها، اتوبوسها، کامیونها و قطارهایی که در سراسر منطقه معدن بودند و رد داگ را در حال قدم زدن میدند، با او دست تکان میدادند و نامش را صدا میزدند.
نقل قول زیر از یکی از ساکنان این شهر خلاصه میکند که افسانه «سگ قرمز» از کجا، چگونه و چرا بوجود آمد:
«در آن زمان شهر پر بود از مردان تنها…. قبل از اینکه شرکتهای آهنسازی و شرکت پالایش نمک وارد این منطقه شوند شوند، فقط چند بومی در آنجا زندگی میکردند، اما توسعه عظیم و سریعی در شهر آغاز شده بود. اسکلههای جدید ساخته شد، جادههای جدید، خانههای جدید برای کارگران، راهآهن جدید و فرودگاهی جدید، برای ساختن همه اینها، صدها مرد از گوشه و کنار جهان آمده بودند.
آنها از لهستان، نیوزلند، ایتالیا، ایرلند، یونان، انگلستان، یوگسلاوی و از دیگر بخشهای استرالیا نیز آمده بودند. اکثراً هیچ زن یا خانواده ای با خود نیاورده بودند و موقتا در کلبههای بزرگ و نه چندان تمیز و مرتب زندگی میکردند. مثل تمام جوامع دیگر برخی از آنها خشن و برخی ملایم، برخی صادق بودند و برخی نه. در میان آنها بودند افرادی که مست میکردند و عربده میکشیدند و دعوا میکردند. افرادی هم بودند که ساکت و غمگین و منزوی بودند و کسانی هم بودند که همواره جوک میگفتند و میتوانستند در هر جایی خوشحال باشند.
بدون هیچ زنی که آنها را تحت نظر داشته باشد، آنها به راحتی به افراد عجیب و غریب تبدیل میشدند. یک مرد ممکن بود سر خود را بتراشد و ریش زیادی بگذارد. مردی دیگری ممکن بود برای خوش گذرانی آخر هفته به خارج شهر برود و با خماری وحشتناک و خالکوبیهای دردناک فراوان برگردد.
مرد تنها ممکن است جورابهای عجیب و غریب بپوشد و شلوارش پر از سوراخ باشد. ممکن بود یک هفته حمام نرود یا تمام شب کتاب بخواند به طوری که صبح وقت رفتن به سر کار چشمانش قرمز و خسته باشد. همه آنها پیشگامان زندگی مدرن انسانی در این منطقه بودند و یاد گرفته بودند در این شهر که تقریباً بیابان بود زندگی سخت و سادهای داشته باشند.
چیزی که درزندگی کارگران این شهر بسیار به چشم میآمد این بود که این مردان تنها در زندگی خود محبت کمی دریافت میکردند و حتی با حضور همه همکارهایشان در اطراف خود احساس تنهایی میکردند. خوب در این شرایط شاید حضور یک سگ دوستداشتنی، مهربان و وفادار بسیار کمککننده باشد. در این شرایط خوب است سگی داشته باشی که با او حرف بزنی و درددل کنی؛ سگی که همیشه و تحت هر شرایطی از دیدنت خوشحال شود.
رد داگ سگی که به تمام شهر تعلق داشت
وقتی سروکله رد داگ در این منطقه پیدا شد، به سرعت محبوبیت پیدا کرد. کارگران معدن تا این سگ را میدیدند سریعا لبخند روی لبشان مینشست و به سراغش میآمدند و او را به پشت میغلتاندند تا شکمش را قلقلک دهند. از ساندویچها و بشقابهای شام به او لقمههای گوشتی میدادند و از قصابی برایش خوراکیهای مخصوص میخریدند.
حتی با وجود اینکه رد داگ گاهی اوقات برای روزهای متوالی غیبت میکرد، همیشه یک قوطی غذای سگ در قفسه کنار همه ابزار و پارچههای روغنی وجود داشت و همیشه مقداری استیک از کباب آخر هفته برایش کنار گذاشته میشد.
نکتهای که سگ قرمز را متمایز میکند این بود که او واقعا به تمام شهر تعلق داشت و انگار خودش هم این موضوع را میدانست. او معمولا در یک جای ثابت مستقر نمیشد و در کل شهر میچرخید. مدتی را در جنوب شهر و کنار یک بار میگذراند، مدتی همراه کارگران راهآهن میچرخید، مدتی به تنهایی در حومه شهر میچرخید و …
دلیل اسمگذاری سگ قرمز
کسانی که این سگ را میشناختند با نامهای مختلفی از جمله Bluey، Tally Ho و Dog of the Northwest صدایش میکردند اما تالی هو نام کوچک او بود که توسط کالین کامینگز، که گمان میرود اولین مالک او بوده، به او داده شد؛ نام مستعار سگ قرمز به خاک قرمز منطقه پیلبارا به این سگ دوستداشتنی نسبت داده شده است.
صاحب دوم رد داگ جان استازونلی، راننده اتوبوس بود که سگ را با خود به اتوبوس میبرد و او را در جای جای شهر میچرخاند. شاید اشتیاق رد داگ برای چرخیدن در سراسر شهر همین سواریهای او با صاحبش باشد. او یاد گرفته بود در یک جا ساکن نماند. او عاشق دیدن مناظر مختلف در این شهر بیابانی بود. شاید به همین خاطر هم باشد که پس از مرگ استازونلی در سال 1975، رد داگ زمان زیادی را صرف سفر کرد. او همچنین توسط بسیاری از اعضای جامعه و دامپزشکی که او را معالجه کرد، پذیرفته شد.
او هر بار که به دامپزشک مراجعه میکرد، با صاحب جدیدی بود! رد داگ به عضویت باشگاه ورزشی و اجتماعی دامپیر سالتز و اتحادیه کارگران حمل و نقل در آمد و همچنین یک حساب بانکی در بانک نیو ساوت ولز به او داده شد که گفته میشد این کار برای اهداف تبلیغاتی انجام شده است.
پایان افسانه رد داگ
سر انجام سگ سرگردان محبوب قصه ما در 21 نوامبر 1979 بر اثر خوردن طعمه سمی حاوی استریکنین جان خود را از دست داد… رد داگ توسط دامپزشک ریک فنی در یک قبر در اطراف روبورن، استرالیای غربی به خاک سپرده شد. بعد از مرگ این سگ برای ساخت بنای یادبود از سراسر استرالیا پول جمع آوری شد. مجسمه رد داگ توسط خانم مری فارست ساخته و با برنز ریخته گری شد. این مجسمه حالا در نقطه کانونی خلیج دامپییر، روی سنگ سنگ آهن 10 تنی از کوه تام پرایس رو به جاده خارج از شهر قرار دارد. در کتیبه این بنای یادبود آمده است:
«سگ قرمز سرگردان پیلبارا در 21 نوامبر 1979 درگذشت، این بنا توسط بسیاری از دوستانی که در طول سفرهایش با او دوست شدند، ساخته شده است» همچنین در ادامه شعری از لوید رینولدز که با الهام از رد داگ نوشته شده، روی این بنای یاد بود حک شده است:
«داستانهایی که این سگ پیر میتوانست بگوید
اگر فقط میتوانست به زبانشان بیاورد
یک صفحه در تاریخ اضافه میشد…
تمام روحهای سرگردان
برای همیشه همچنان او را به یاد خواهند آورد»
فیلم سینمایی رد داگ
اندکی پس از مرگ رِد داگ نانسی گیلسپی نویسنده استرالیایی حکایات و شعرهایی را که توسط چندین نفر از مردم منطقه پیلبارا نوشته شده بود، را برای کتاب سگ سرخش در سال 1983 نوشت و گردآوری کرد.
«سگ قرمز» مطمئناً بخشی از یک جامعه پیشگام در تاریخ استرالیا بود. داستانهای محلی در مورد این سگ به طرق مختلف ادامه دارد. اما نشانه شهرت واقعی زمانی است که یک فیلم فوق العاده درباره یک افسانه ساخته میشود. «سگ قرمز» فیلمی است که باید ببینید، و اگرچه تا حدی تخیلی است، اما جایگاه این سگ را در تاریخ نمادین استرالیا تثبیت کرده است.
سگ قرمز ، یک فیلم کمدی و ماجرایی محصول سال ۲۰۱۱ به کارگردانی کریو استندرز است. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی، افسانهای از سگ قرمز دوستداشتنی که پرسه میزند و به جاهای دور میرود تا صاحب خود را پیدا کند. در راه او با آدمهای مختلفی روبرو میشود که هر کدام از آنها داستانی دارند. باید دید که این سگ میتواند صاحب خود را پیدا کند و… (دانلود فیلم سگ قرمز)
داستانهای دیگر:
داستان شگفتانگیز هاچیکو؛ سگ وفادار ژاپنی
با پیرترین سگ زنده تاریخ آشنا شوید | جشن تولد ۳۱ سالگی «بوبی»
داستان شگفتانگیز سوانسی جک | سگ قهرمانی که جان ۲۷ نفر را نجات داد